خرداد 92 - نگارنده
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نگارنده
 

آسمان با نور خود، بر ما چه سوزان میزند
کهکشان در راه خود،راه غریبان میزند
.
کفتر کاکل به سر، دیگر ندارد کاکلی
خون او در نغمه اش،گویی چه جوشان میزند
.
ماتم اهل بلا،بر خیمه ها چون شده است
که سر هر خیمه ای،در آتش انبان میزند
.
یار دلداران کجاست،عباس عیاران کجاست؟
چون که گرمای بلا ،خفتان در این جان میزند

.
.
.
.
.
شــــــــــمع


[ جمعه 92/3/10 ] [ 9:0 صبح ] [ نگارنده ] [ نظرات () ]

خدایا من چرا اینم؟چرا با کین خود کینم؟
چرا هر روز هر جا من؛چرا با شمع مسکینم؟
خدایا من چرا در دل ، در این گلخانه بیدارم؟
که هر باری که میخوابم تورا در خواب میبینم؟

.
.
.
شمـــــــــــــــــــع


[ جمعه 92/3/10 ] [ 8:59 صبح ] [ نگارنده ] [ نظرات () ]

چو شــمــعــی که آتش ندارد به ســر
نـبارد ز چــشـمـان من هـم گــوهـر
خدایا تو گفتی که صبر پیشه کن
صـــبـورم ؛ شـدم صـبورانـه تــر

.
.
.
شمع
.
.
.

با وعده ی حق زندگی کنیم


[ جمعه 92/3/10 ] [ 8:59 صبح ] [ نگارنده ] [ نظرات () ]

آن کس که شناسد با دل ایمان را
و بر آرد به زبان از دل خود پنهان را
چون کند عمل به ای جان و زبان
نتوانند که بگیرند از او کیهان را
.
.
نهج البلاغه»سخنان کوتاه و ارزشمند امیرالمومنین(ع)«
.
.
.
.
شمع


[ جمعه 92/3/10 ] [ 8:56 صبح ] [ نگارنده ] [ نظرات () ]

قلب احمق در دهان است و همی تیز زبان
نه کند بهره به دیگر و نه بهره ای به جان
هم از او خلق رود بیرون و بعدش فکر
نه تواند که کند راز به کیهان پنهان
.
.
.
»نهج البلاغه . سخنان کوتاه و ارزشمند امیرالمومنین(ع)«
.
.
.
.
شمع


[ جمعه 92/3/10 ] [ 8:55 صبح ] [ نگارنده ] [ نظرات () ]

آن خرقه که آتش جهالت افروخت
حال آمد و علم و دین دل را آموخت
دانم که که بود و زکجا بود و چه کرد
لیــک نـدانم که زما چی بفروخـــت

ش.م.ع


[ جمعه 92/3/10 ] [ 8:52 صبح ] [ نگارنده ] [ نظرات () ]

زدر رانده شدم از پس یارم
که درمانده شدم در گله زارم
الهی گر نباشد دل به دنیا
بدان این هم که دارم زتو دارم


[ جمعه 92/3/10 ] [ 8:52 صبح ] [ نگارنده ] [ نظرات () ]

اگر غنچه به خود صد راز دارد
همه بسته به یک آغاز دارد
اگر غنچه شود یکباره یک گل
همه گویند زبان غاز دارد


[ جمعه 92/3/10 ] [ 8:51 صبح ] [ نگارنده ] [ نظرات () ]

اگر یارم، اگر یارم
اگر زار و اگر خوارم

اگر دیوانه بیمارم
اگر پروانه آزارم

اگر ماتم این کارم
اگر متاع بازارم

اگر یار و اگر مارم
اگر از تو من عیّارم

اگر حجر تو غمخوارم
اگر بر تو وفا دارم

اگر مست و گر هوشیارم
تو را مستانه میکارم

که عشقت خوش به کردارم
که بغض و اشک در بارم

چشم را بر در ســپــــارم
که تو را چشم انتظارم

 

. 


[ جمعه 92/3/10 ] [ 8:51 صبح ] [ نگارنده ] [ نظرات () ]

همه گویند که این دل را نکن دوست

که جانت همه در بال و پر اوست

ندانند که اگر این دل نباشد

نه جان دارم، نه خون و نه رگ و پوست


[ جمعه 92/3/10 ] [ 8:51 صبح ] [ نگارنده ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 35
بازدید دیروز: 43
کل بازدیدها: 64946