خرداد 92 - نگارنده
نگارنده
 

باران که شــــرشـــــر می بارد
غنچه گلی به دلــــــم می کارد
از حسرت دلی دیگر آه میکشد
ز آهش غمی در دلــــم میخارد

شبی از شبان که بی زارم من
آسمان آبی و سرخ و زرد است
کوه و ابر و زمـــین گویند خشم
چه دانند که این زسیلی و درد است

مرا هم که رازی به دلها نهفت
که گلشـــــــن به دار آویخت خار
به روزی که آید آن ســــــــاقی
بباشد زبانی که به خار آویخت خوار

. 

 

 


[ جمعه 92/3/10 ] [ 8:38 صبح ] [ نگارنده ] [ نظرات () ]

من دگر از کر این کوه و کمد آمده ام
من سراپا ز کران کوه سهند آمده ام

من ز این راه دراز نصف جهان آمده ام
من زاین کول سفر به *اصفهان* آمده ام

من زتقدیر به این پارس زمین آمده ام
من زحکمت به این واقف و دین آمده ام

من به این پارس خلیج از دل و جان آمده ام
من به این انگ و زمین راه زمان آمده ام

 

. 


[ جمعه 92/3/10 ] [ 8:33 صبح ] [ نگارنده ] [ نظرات () ]

و پاییز بهاریست که عاشق شده است.
نانوا هم جوش شیرین میزند
بی چاره فرهاد
بعضی ها سلام میکنند تا نگاهشان کنی
و بعضی نگاه میکنند تا سلامشان کنی
وآری بعضی کار میکنند که زندگی کنند
بعضی زندگی میکنندکه کار کنند.

 

.

 

 


[ جمعه 92/3/10 ] [ 8:29 صبح ] [ نگارنده ] [ نظرات () ]
<< مطالب جدیدتر           

.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 25
کل بازدیدها: 66034