نگارنده
| ||
حکایت شاگرد نزد استادش رفت و آماده برای پس دادن آزمون. چون یک فرصت دیگر بیش نداشت با خود اندیشید و گفت:اگر به آرامی بیاندازمش چنان که به نرمی بشکند زرده سالم بماند.پس به آرامش تخم مرغ را انداخت و پوسته بشکست ولی هسته بیرون نیامد. شاگرد خوشحال شد...ولی استاد گفت خوشحال نباش هنوز معلوم نیست که زرده سالم ست یاآسیب دیده... پس تخم مرغ را برداشتند و نظاره کردند که زرده به شدت آسیب دیده است.استاد گفت:هنوز برای امتحان آماده نیستی و شاگدر غم گرفته ره پیش گرفت که استاد دوباره گفت درس امروز را نیز نفهمیدی...شاگر با تعجب پرسید کدام درس.؟؟؟ استاد خندید و گفت:این درس که اگر آدم ها را به شدت بشکنی یا به نرمی باز هم قلب ظریفشان ترکی کم و بیش برمیدارد هرچند که شاید معلوم نباشد...
ش.م.ع
[ جمعه 92/3/10 ] [ 6:4 عصر ] [ نگارنده ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |