من نخواهمکه هزاران سال؛ آن رویا رسدبر منکه گیرد دست من از توکه آید غصّه هاخرمن به خرمن؛خداوندا! خداوندا! رهایم کنز آن رویاکه گیرد دست تواز من...شمع